چه فرقی میکند چند شنبه است ؟
من سکوتم خیس : از آواز این بی نامها است .
پوسیدم از اضطراب برگشت : در میان ازدحام خوابها : در این برهوت بیم زوال ندارم : مخشوش
و محصور لحظه : تنها مانده ام .
و اکنون اقرار میکنم که تنهای تنهایم .
کشمکش نفسهای پر اضطرابم : دیوانه وار ترک میخورد .
من در گیرودار این بهت سرسام گرفتم : رو به مقصدی نامعلوم تحلیل میروم .
در هاله ای از بی سرانجامی تاریک میشوم : من به واقعیت فاصله نزدیک میشوم .
و در امتداد نازکها : باریک میشوم .
محصور شدم : چاره ای نداشتم : نقبی زدم به شعر : به قافیه : به عشق .
هرچند اهل طغیان نیستم : چون موج !!! وای ... این همه واژه مظلوم : حرفهایم برای تو نامفهوم .
درگیرودار این فراموشی : خط تابش چشمم عاقبت خاموشی است .
دردهایم را پایانی نیست و حرفهایم را همچنین .
بی انتها است : کسی چه میداند شاید تا به ابد .
خمیازه ای بکش : بخواب : تا نبینی وحشت و کابوس بی داریم را در انعکاس درد .
التماس یک مرد
|